×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ادبی و عرفانی

ادبی و عرفانی

× !-- begin pichak.net fall hafez --center=text/java src=http://pichak.net/blogcod/falehafez/js/19//center!-- end pichak.net fall hafez --div style=display:nonea href=http://pichak.netفال حافظ/a/div !-- www.pichak.net -- language=java1.2 disableselect(e){ return false } reenable(){ return true } //if ie4+ document.onselectstart=new (return false) //if ns6 if (window.sidebar){ document.onmousedown=disableselect document.=reenable } /!-- www.pichak.net --p align=centerfont face=tahoma style=font-size: 9pta target=_blank href=http://www.pichak.netspan style=text-decoration: noneجاوا اسكریپت/span/a/font/p!-- www.pichak.net --
×

آدرس وبلاگ من

khodayeman.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ali1347m

نی

بگذر از نی من حکایت می کنم

و زجدائیها شکایت میکنم

نی کجا داند فراغ یار چیست

نی چه می داند حدیث دار چیست

نی کجا این نکته ها آموخته

نی کجا داند نیستان سوخته

بشنو از من بهترین راوی منم

راست خواهی هم نیم هم نی زنم

بشنو از من چون روایت میکنم

شرح یاران را حکایت میکنم

بشنو از من شرح حال نینوا

از حدیث خون و آه کربلا

باز گویم این حکایت با فلک

تا بگرید از شرار آن ملک

روزگاری کاروانی از منی

کرده بودند عزم دیدار خدا

نینوا وقتی رسید آن کاروان

کربلا منزل گزید آن جان جان

شاه دین وقتی سخن آغاز کرد

پرده از اسرار فردا باز کرد

گفت یاران این دیار پر بلاست

عاشقان اینجا زمین کربلاست

صبح بعد اینجا پر از غوغا شود

صحنه ای از روز حق بر پا شود

روز بعد شمشیر بیرون از غلاف

سینه مردان حق خواهد شکافت

نیزه ها بر سینه ها خواهد نشست

قامت رعنای ما خواهد شکست

آنکه دل با رفتن است عازم شود

آنکه ماند قامتش پر خون شود

حلقه شد پروانگان بر دور شمع

سوختن ترجیح دادن جمله جمع

صبح عاشورا صفی از عاشقان

در مقابل لشگری از کوفیان

چون حسین (ع) اندرز را آغاز کرد

ابن سعد شیپور جنگ را ساز کرد

از صدای نیزه ها شمشیر ها

کربلا صحرای محشر شد به پا

نعره اعدای دون و رقص تیغ

می شکافد فرق یاران را دریغ

چهرهای مثل گل افروخته

بهر دیدار خدا دل سوخته

دست ثار الله به سوی آسمان

نعش یاران زیر تیغ کافران

یک طرف مولا به ذکر کردگار

یک طرف اکبر میان کار زار

شبه پیغمبر بر آن خصم دون

کربلا از رزم او غرق جنون

بعد جنگی نا برابر آن دلیر

باز گردد پیش بابا همچو شیر

گفت بابا تشنه ام آبم بده

از لب لعلت مرا تابم بده

العطش ای جان جان من تشنه ام

گفت بابا :"ماه من شرمنده ام"

عشق بازی با پدر بس دیدنی ست

غنچه لیلا چو گل بوئیدنی ست

"وی رکابش سوی میدان ساخت کرد"

سوی دشمن با شجاعت تاخت کرد

نعره الله اکبر می کشید

همچو حیدر قلب دشمن می درید

تیغ کین بر فرق ماهش می تنید

نیزه ای پهلوی او را می درید

قاسم این سو با حسین است روبرو

السلام ای شاه دین مولا ، عمو

اذن میدان خواست از مولای خویش

تا کند جان را فدای جان خویش

کرد مولا پرسش از آن ماه رو

مرگ در کامت چگونه است ای عمو

گفت: مولا من فدای نام تو

از عسل شیرین تر است در راه تو

بوسه بر لبهای قاسم زد عمو

شانه بر گیسوی قاسم زد عمو

با خدایش لحظه ای دم ساز کرد

او سپس آهنگ میدان ساز کرد

تیغ در کف سوی جانبازی شتافت

قلب مولا در فراغش می گداخت

نیزه ها بر جسم پاکش بوسه زد

خون او بر چشم ماهش سرمه زد

"استخوانش با هزاران زمزمه"

خورد شد چون استخوان فاطمه(ع)

اینک عباس است بیرون از خیام

تیغ زهرا گین کشیده از نیام

چون ادب بر محضر مولا نمود

از برادر اذن جانبازی نمود

ناله های العطش در خیمه ها

طاقت سقا برید آن سوزها

گفت: مولا بچه هایت تشنه اند

وا عطش گو طاقتم را برده اند

راهی شط فرات آن مه جبین

مشک خالی تشنه لب سردار دین

کف درون موج آن دریا فرو

تا شود سیراب آن منظر نکو

تشنه است میر علم آن ماه رو

نا گهانش روی طفلان رو به رو

جمله طفلان تشنه اندر خیمه هاست

خود بگو:"نوشیدن آبت رواست"

مشک خود را پر نمود و ره فتاد

تا کند سیراب اهل آن ستاد

ناگهان دشمن امانش را برید

راه خیمه رو برویش بسته دید

تیغ کین دستان سقا قطع کرد

کربلا با خون او سیراب کرد

گفت :" مولا من زمین افتاده ام"

در میان فوج کین افتاده ام

تیر دشمن بر دو چشمانم نشست

آسمان بر دیده گانم تیره گشت

ز آسمان صوت دل انگیزی به گوش

این بلورین جام را گیر و بنوش

آفرین بر این وقار و عاشقی

از چه رو روی زمین افتاده ای

سر به دامانم به نه ای مه جبین

جان مادر از چه رو هستی حزین

جاری از چشمان سقا اشک و خون

با ادب بر محضر زهرا (س) کنون

گفت جانا بی ادب فرضم مکن

طاقتم رفته شدم غرق آب خون

من علمدار شه لب تشنه ام

من غلام سرور اهل دلم

ناله های یا حسین از علقمه

خیمه ها را پر نمود از هم همه

چون که فریاد برادر را شنید

بی امان بالین سقایش رسید

دست هایش قطع بر روی زمین

بر سرش دارد عمودی آهنین

خنده زد سقا و چشمانش گشود

از حضور فاطمه (س) شادش نمود

گفت آمد دیدنم مه، مادرت

کرد فرزندش خطاب این نوکرت

مفتخر گشتم برادر بر تو من

حال جانم شد فدایت جان من

نی ، کنون از نای اصغر ناله کن

ای علم دارت کنون شد سرنگون

تشنه ام ، آبم ده از لعل لبت

تشنگی پژمرده اینک غنچه ات

داود محمدي

چهارشنبه 8 بهمن 1393 - 2:12:36 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://tinajoon.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 12 بهمن 1393   10:08:49 AM

Likes 1

 

http://tinajoon.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 8 بهمن 1393   5:35:07 PM